سبد خرید
×
حذف از سبد خرید
محصول محصول از سبد خرید حذف شود؟
بله خیر
خرید بعدی
محصول محصول به خرید بعدی اضافه شود؟
بله خیر
خرید بعدی
محصول محصول به سبد خرید اضافه شود؟
بله خیر
اخطار!
عدم اتصال به اینترنت
بستن
  محصول و خدمات تعداد جمع
0
0

ضربان قلب بازار کتاب چگونه می‌زند؟

12 شهریور 1401

طبق گزارش خبرگزاری مهر: تا حرف از خریدن کتاب می‌شود اولین جرقه‌ای که برای تهیه کتاب در ذهن نقش می‌بندد خیابان انقلاب در مرکز پایتخت پر از هیاهو و ماجراست که در کنار تکاپوی خود راوی داستان‌های بسیار زیادی است.

تقریباً هیچکس را پیدا نمی‌کنید که برای خرید کتاب راهی خیابان انقلاب شده باشد و دست خالی از آن خارج شود و البته راه‌های رسیدن به این دنیای پرماجرا بسیار آسان است و هر مخاطبی می‌تواند با مترو و یا اتوبوس خود را به انقلاب برساند اما همه این قشنگی‌ها ظاهر داستان است چراکه ضربان قلب کتاب و انتشار در آن کند شده و به شماره افتاده است این بار اما پای درد و دل کتاب فروشی‌های خیابان انقلاب نشستیم تا بتوانیم قلب داستان‌ها را جراحی و خون تازه ای به رگ‌هایش پمپاژ کنیم.

برای رسیدن به خیابان انقلاب نیاز نیست مسیر دور و درازی را طی کنم و همین که متصدی ایستگاه مترو به صدای بلند می‌گوید ایستگاه انقلاب از آن پیاده می‌شوم و راهی پیاده رو شدم تا نگاه کلی به کتابفروشی ها و شرایط آنها بیاندازم.

به فروشگاه‌های مرکز فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکور کاری ندارم چراکه آنها بازار خود را دارند و هر خانواده‌ای این روزها به ناچار برای ارتقا سطح تحصیلی فرزندش از همان دوران راهنمایی و بلکه ابتدایی شروع به خریدن این کتاب‌ها می‌کنند و به این ترتیب این کتاب‌ها به اجبار در سبد خانوار قرار دارند البته همین کتابفروشی ها هم تبدیل به محل فروش لوازم التحریر شده اند.

کتابفروشی یا محلی برای فروش اکسسوری

کمی که از این کتابفروشی ها دور می‌شویم به مغازه‌ای می‌رسم که دکور بسیار زیبایی دارد، با دقت بیشتری نگاه می‌کنم دکور پر از اکسسوری های جذاب و خاص است که مخاطب با نگاه اول ترغیب می‌شود تا سری به آن بزند و مطمئناً با این حجم از لوازم به اصطلاح رنگی رنگی دست خالی بیرون نمی‌آید؛ وارد کتاب فروشی می‌شوم تقریباً فضای نسبتاً بزرگی پر شده از کتاب‌های مختلف از روانشناسی، هنر، دین، رمان‌های فارسی، انگلیسی، آمریکایی و اسپانیایی با ترجمه‌های متفاوت در کنار یکدیگر جمع شده بودند اما از کمترین میزان مخاطب برخوردار بودند در عوض در بخش انتهایی کتابفروشی که پر از لوازم و تحریر، اکسسوری های فانتزی و بازی‌های فکری مختلف بودند می‌توان گفت مخاطب بسیار خوبی داشتند؛ به سراغ متصدی فروشگاه می‌روم در خصوص وضعیت چاپ و نشر کتاب‌ها سوال می‌کنم ابتدا سری تکان می‌دهد و می خندد رو به فروشگاه می‌کند و می‌گوید: «آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است، متأسفانه اوضاع چاپ و نشر اصلاً خوب نیست و تقریباً فاتحه بسیاری از کتابفروشی ها خوانده شده است؛ بیشتر کتاب فروشی‌ها این روزها به محلی برای فروش لوازم التحریر و اکسسوری تبدیل شده اند.»

تیراژ پایین کتاب و عدم توازن میان عرضه و تقاضا نیز یکی دیگر از مشکلات است حوزه کتاب و ادبیات است البته نباید این نکته را نادیده گرفت که جامعه امروزی به خرید مجازی روی آورده است و همین هم سبب می‌شود که آمار مراجعه حضوری مخاطبان کمتر باشد

آقای احمدی می‌گوید: «تیراژ پایین کتاب و عدم توازن میان عرضه و تقاضا یکی دیگر از مشکلات حوزه کتاب و ادبیات است البته نباید این نکته را نادیده گرفت که جامعه امروزی به خرید مجازی روی آورده است و همین هم سبب می‌شود که آمار مراجعه حضوری مخاطبان کمتر باشد در این میان هم اپلیکیش های کتابخوان نیز مخاطبان بیشتری دارند و همین سبب کاهش آمار مراجعه حضوری و خرید کتاب شده است؛ خب طبیعی است که مخاطب از اینکه با مقدار کمی هزینه اشتراک بتواند دنیایی از کتاب را در گوشی موبایل خود همراه داشته باشد و هر زمانی که خواست در دسترس باشد را بیشتر می‌پسندد.»

اما به گفته احمدی یکی از اساسی‌ترین مشکلات که همراه همیشگی حوزه چاپ و نشر است بی علاقگی مردم به کتاب و کتابخوانی و تقریباً حذف آن از سبد خانوارهاست در چنین وضعیتی از طرفی سرمایه ناشران در معرض خطر است و از طرف دیگر با افزایش قیمت کتاب‌ها، این کالای فرهنگی به طور کامل از سبد خانوار حذف می‌شود پس چاره‌ای جز اینکه ناشران تبدیل به فروشنده کتاب و یا لوازم دیگر شوند نیست؛ با خنده می‌گوید: «باید این کار رو بکنیم که دخل و خرج جور در بیاد».

از او جدا می‌شوم؛ به این فکر می‌کنم که کاش تسهیلاتی برای چاپ کتاب وجود داشت چراکه با افزایش قیمت کاغذ، قیمت کتاب‌ها نیز چند برابر می‌شود و این هم به ضرر ناشران و هم مخاطب است؛ چراکه گرانی کاغذ حتی بر تیراژهای کتاب نیز تأثیر گذاشته است و سبب شده ناشران کتاب‌ها را در هر نوبت چاپ با تیراژهای پایینی روانه بازار کنند.

ضربان قلب بازار کتاب چگونه می‌زند؟

چیدمان قفسه پرفروش‌ها به سلیقه ناشران!

دوباره راهی خیابان می‌شوم به سراغ یک کتابفروشی نسبتاً کوچک می‌روم که همان هم بخشی از فروشگاه‌ها را برای فروش لوازم التحریر و ساک های دستی و اکسسوری های تزئینی در نظر گرفته است؛ مخاطبان بسیاری در حال گشتن لابه لای قفسه‌های مختلف هستند مشتری‌هایی که مشخص است به دنبال کتاب نیستند به سراغ یکی از فروشندگان می‌روم می‌خواهم دلیل شأن را برای فروش اکسسوری و تبدیل شدن به محلی برای فروش لوازم التحریر را بدانم؛ خانم صبوری می‌گوید: «خب طبیعی است که کتابفروشی ها به فروش این قبیل موارد روی آوردند آن هم با این اجاره‌های سنگین، ما تقریباً در هر ماه مبالغ هنگفتی را برای این مسئله باید کنار بگذاریم، البته قبل از اینکه اجاره‌ها تا این میزان افزایش داشته باشند تقریباً فروش خوبی داشتیم اما با این اوضاع باید به سراغ فروش اکسسوری برویم تا از ورشکستگی نجات پیدا کنیم.»

می‌خواهم درصد فروش کتاب را در مقایسه با وسایل مختلف بدانم که می‌گوید: «آمار دقیقی نمی‌توانم در این خصوص بگویم اما بیشتر فروش ما از همین اکسسوری هاست چیزی حدود نصف فروش هر ماه و بخش کمی از درصد فروش به کتاب اختصاص دارد.»

کتابفروشی‌ها برای افزایش فروششان کتاب‌های مشهوری را درون قفسه پرفروش‌ها قرار می‌دهند تا به ذهن مخاطب یک دید کلی با عنوان اینکه «از این کتاب‌ها انتخاب کن، خیلی خوبن» القا کنند آن هم تنها به امید فروش بیشتر اما به چه قیمتی؟

از این مغازه هم خارج می‌شوم به آمارها و ضرباتی که یکی پس از دیگری به بدنه نشر وارد می‌شود می‌اندیشم به سراغ کتابفروشی دیگری می‌روم این بار می‌خواهم با مخاطبان گپ و گفتی داشته باشم به سراغ دختری می‌روم که در میان قفسه‌های کتابفروشی نسبتاً کوچکی مشغول ورق زدن کتاب هاست کمی بعدتر نگاهی به قیمت پشت جلد می‌اندازد و کتاب را سر جایش می‌گذارد از او دلیل عدم انتخاب کتاب و خرید آن را می پرسم؛ باران که تقریباً 28 سال سن دارد می‌گوید: «راستش قیمت کتاب ارزش محتوای داخل آن را ندارد؛ فکر می‌کنم این قیمت برای این محتوای ارائه شده بسیار زیاد است و هیچ محتوای خاصی برای جذب مخاطب ندارد.»

او کتابی که در دست دارد را دوباره سرجایش می‌گذارد و می‌گوید: «به قفسه پرفروش‌ها هم سر زدم اما عموم کتاب‌های آنجا کتاب‌های عامه پسند و معمول هستند از همین‌هایی که هرکس می‌خواهد بگوید کتابخوان قهاری است در دستش می‌گیرد و اگر به دنبال یک کتاب با محتوای خوب و جذاب باشید باید به فروشنده رجوع کنید تا بلکه در میان قفسه‌ها آن را پیدا کنید.»

به ذهنم می‌رسد که حتماً ناشران برای افزایش فروششان کتاب‌های مشهوری را درون قفسه پرفروش‌ها قرار می‌دهند تا به ذهن مخاطب یک دید کلی با عنوان اینکه «از این کتاب‌ها انتخاب کن، خیلی خوبن» القا کنند آن هم تنها به امید فروش بیشتر اما به چه قیمتی؟

ضربان قلب بازار کتاب چگونه می‌زند؟

مشکلات ویروسی چند گرمی بر بدنه چاپ و نشر

مدتی است که ویروسی به نام کرونا میهمان خانه و زندگی ما شده است و با خانه نشینی‌های گاه و بی گاه برای جلوگیری از شیوع این ویروس مشاغل بسیار زیادی رو به تعطیلی رفتند؛ حوزه کتاب و ادبیات نیز از این قائده مستثنی نبوده و نیست و بسیاری از کتاب فروشی‌ها یا تغییر کاربری دادند و یا به طور کامل تعطیل شده اند؛ آن‌هایی هم که باقی ماندند حالا برای جبران ضرر و زیان‌های خود تبدیل به محل فروش لوازم دیگری غیر از کتاب شده اند البته بسیاری از کتابفروشی ها در همین ایام کرونا نیز در فضای مجازی فعال شدند و سایت خرید و فروش مجازی برای خود راه اندازی کردند؛ اما به نظر شما چند کتابفروشی به دنبال این ایده‌های خوب می‌رود؟ طبیعی است که در دسترس ترین راه حل برای جبران ضرر و زیان‌ها انتخاب می‌شود همه این اتفاقات در بی خبری همیشگی مسئولان حوزه کتاب و ادبیات رخ داده است؛ بحث بساط‌های کتاب فروشی با تخفیفات نامعقول و کتاب‌های کپی و ضرباتی که به حوزه چاپ و نشر وارد می‌کنند هم یک مثنوی طولانی است که در این گزارش نمی گنجد.